هفتمین ماهگرد دردونه 91/09/22
امروز عسلم پا گذاشت به 8 ماهگی (نمکدون مامانی و بابایی ماهگردت مبارک ) قربونش برم. ماشالا زود بزرگ شد اصلا باورم نمیشه که دارم قد کشیدنشو میبینم هر روز داره تغییر میکنه هر روز یه کاره جدید یاد میگیره چیزای جدید کشف میکنه (آخه پسملم کاشف؟)
امروز با بابایی دردونه برای اندازه گیری قد و وزن به مرکز بهداشت رفتیم.
قد:73 سانتیمتر
وزن:9/200 کیلوگرم
دور سرش:45/5 سانتیمتر
در مورد تغذیه این ماهش هم برام توضیح داد ونوبت مراجعه بعدی 91/11/22 شد که تعطیلی یه روز زودتر میریم.
بعد اون پیش دکتر متخصصی که از نوزادی رادین و میبردیم رفتیم دکتر یزدان پناه از در اتاق که داخل شدیم گفت برف که نیومده؟؟ بازم سر موقع اومدید با گوشی صدای قلب رادینو گوش کرد گوششو معاینه کرد به دکتر گفتیم که الان از مرکز بهداشت اومدیم و قدو وزن دردونه رو به دکتر گفتیم دکتر گفت: به سوپش سبزی جعفری اضافه کنیم بعد 5روز سبزی گشنیز وبعد اون کرفس واین سبزیها نیم ساعت آخر اضافه بشه تا خواصشو از دست نده به ذکتر گفتم تخم مرغ دوست نداره هم با شیر خودم وهم با آبمیوه مخلوط کردم دوست نداشته گفت میتونی به سوپش اضافه کنی. ماست. سیب رنده شده. موز له شده و خرما هم میتونم به رادین بدم و دوباره تاکید کرد که آب هم بهش بدم چون غذای جامد میخوره.
رادین در حال تعجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
الهی مامانت قربون اون خنده های قشنگت بره.
امشب با مادرجون. پدرجون.سارا جون ماهگرده دردونمونو گرفتیم اینقدر شیطنت کرد که خدا میدونه تا کیکشو آوردم شروع کرد دست و پا زدن تا بیاد سراغ کیکش میخواستیم عکس بگیریم من پاهاشو گرفتم ولی قابل کنترل نبود.
به نظرتون داره به چی یا کی میخنده؟؟؟؟
به مجسمه ی بیچاره ی من.
کیک دردونه که باباییش زحمت خریدشو کشیده.
اینجا دیگه رادین از کنترل من خارج شده بود.
براش یه برش از کیک گذاشتم بچم چه ذوقی میکرد لمسش میکرد میخندید.
توی یه لحظه غافلگیرم کرد دست و پا و صورتش با کیک یکی شد ولی کلی با هم بازی کردیم.
بعد کلی بازی مثل فرشته ها راحت لالا کرد (عشق من)